خلق را تقلیدشان بر باد داد

ساخت وبلاگ

چهارشنبه که**ص** رو خوندیم نقاشی بچه هایی که تو اسمشون **ص** داشتند رو پای تخته می کشیدم... برای نقاشی اول و دوم خیلی با نمک می خندیدن و ذوق می کردن... ولی از اون به بعد تا در ماژیک رو بر می داشتم... یه خنده ها و قهقهه های عجیب غریبی تولید می کردن که نگو... یاد دوران کارورزیم افتادم برای هر گروه از مهره داران یک دقیقه فیلم آماده کرده بودم که حیوونا مختلفی رو نشون می داد... دیگه برای سومین گروه ، هنوز فیلمو نذاشته بچه ها می خندیدن

یا مثلا وقتی یک نفر اجازه می خواد بره آب بخوره یا بره دستشویی پشت سرش همه اجازه می خوان...

یا وقتی یک نفر کاردستی درست میکنه و تشویق میشه ، پشتش همه اون کار رو تکرار می کنن...

یا برعکس اگر واکنش مناسبی به کار اشتباه یک نفر نشون ندم... بقیه از اون تقلید می کنن...

وقتی یک معلم باشی خوب می دونی که **تقلید** چقدر در نظم کلاس و مدیریت کلاست تاثیر میذاره...

ولی الان به چیزی فراتر از کلاس دارم فکر می کنم...

به تقلید شاگردام از کارتون ها و انیمیشن ها

به تقلید آدما از طرز لباس پوشیدن...

به طرز حرف زدن...

به نوع سبک زندگی...

به خودم فکر می کنم... به اطرافیانم... آدما کمتر فکر می کنن و کمتر خودشون تشخیص می دن... و کمتر با اعتقاد و باور خودشون زندگی می کنن...

و بیشتر تقلید می کنن...

راستش دوست دارم این مسئله ی تقلید رو بیشتر جدّی بگیرم و دربارش تحقیق کنم... و ببینم جای تقلید دقیقا کجای آموزشه؟¿ و چقدر خوبه؟ و چقدر بده؟ و چطور یک معلم می تونه از این موضوع استفاده کنه...

تدریس...
ما را در سایت تدریس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : teacherlife بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:50